برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد / که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم (شیخ اجل سعدی شیرازی)
شب یلدا و شب چله نام هایی آشنا در فرهنگ مردم ایران، این سرزمین کهن است. نامی برای طولانی ترین شب سال، شب پایان پاییز و آغاز زمستان. شروع برف، سیراب شدن زمین و شکل گرفتن یخچال هایی بر بلندای کوه ها، تا بهاری پر بار و پر رزق و روزی را نوید دهد.
سفره های یلدا هم نشانه هایی چون دیگرآداب سنتی این مرز و بوم دارد. دانه های سرخ انار، قاچ های هندوانه، آجیل و... و دیوان حافظی که جای خودرادر صدر مجلس و کنار کلام خدا باز کرده است.
یلدا یعنی هر چه از مهربانی و سرخی داریم برداریم، کنار هم بنشیینیم؛ دوستی ها را پاس داریم و دل مان گرم به روزهای پر فروغ باشد.
امیدکه امشب، آن گاه که به دیوان خواجه شیراز تفأل می زنید؛ چنین بخوانید.
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او، از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید